کد مطلب:33457 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

ترجمه نامه امام علی به امام حسن











.

از پدری كه در آستانه ی فناست. و چیرگی زمان را پذیراست، زندگی را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده ی جهان است. و آرمنده ی سرای مردگان و فردا كوچنده از آن. به فرزندی كه آرزومند چیزی است كه به دست نیاید، رونده ی راهی است كه به جهان نیستی در آید. فرزندی كه بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تیر مصیبتها بدو پران است و خود دنیا را بنده ی گوش به فرمان. سوداگر فریب است و فنا را وامدار و بندی مردن و هم سوگند اندوه های- جان آزار- و غمها را همنشین است و آسیبها را نشان، و به خاك افكنده ی شهوتهاست و جانشین مردگان.

اما بعد، آنچه آشكار از پشت كردن دنیا بر خود دیدم و از سركشی روزگار و روی آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز می دارد و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمی گذارد جز كه من هر

[صفحه 16]

چند مردمان را غمخوارم، بیشتر غم خود را دارم.- این غمخواری- رای مرا باز گردانید و از پیروی خواهش نفسم بپیچانید و حقیقت كار را برایم آشكار نمود و مرا به كاری راست واداشت كه بازیچه ای در آن نبود و با حقیقتی- روبرو ساخت- كه دروغی آن را نیالود. و تو را دیدم كه پاره ای از منی، بلكه دانستم كه مرا همه جان و تنی چنانكه اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده و اگر مرگ به سر وقتت آید، رشته ی زندگی مرا بریده. پس كار تو را چون كار خود شمردم و این اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتیبانی بود. خواه من زنده مانم و تو را در كنار، یا مرده- و جای گزین دار القرار-.

تو را سفارش می كنم به ترس از خدا و پیوسته در فرمان او بودن و دلت را به یاد او آبادان نمودن، و به ریسمان اطاعتش چنگ در زدن و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا میان خود او داری اگر بگیریش و بدان دست در آری؟

دلت را به اندرز زنده دار و به پارسایی بمیران و به یقین نیرو بخش و به حكمت روشن گردان و با یاد مرگش خوار ساز و به اقرار به نیست شدنش وادار ساز. و به سختیهای دنیایش بینا گردان و از صولت روزگار و دگرگونی آشكار لیل و نهارش بترسان و خبرهای گذشتگان را بدو عرضه دار و آنچه را به آنان كه پیش از تو بودند رسید به یادش آر و در خانه ها و بازمانده های آنان بگرد و بنگر كه چه كردند و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهی دید كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانه های غربت نشستند و چندان دور نخواهد نمود كه تو یكی از آنان خواهی بود.

پس در نیكو ساختن اقامتگاه خویش بكوش و آخرتت را به دنیا مفروش. در آنچه نمی دانی سخن را واگذار و آنچه را بر عهده نداری بر زبان میار. و راهی را كه در آن از گمراهی ترسی مسپار، كه هنگام سرگردانی گمراهی، باز ایستادن بهتر است تا در كارهای بیمناك افتادن. به كار نیك امر كن و خود را در شمار نیكوكاران درآر. و به دست و زبان

[صفحه 17]

كار ناپسند زشت شمار. و از آن كه كار ناپسند كند با كوشش خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شاید و از سرزنش ملامتگرانت بیمی نیاید. برای حق به هر دشواری هر جا بود در شو. و در پی آموختن دین رو. خود را به شكیبائی عادت ده در آنچه ناخوشایند است، كه شكیبایی ورزیدن عادتی پسندیده و ارجمند است. در همه كارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، كه به پناهگاهیش در آورده ای استوار و نگاهبانی پایدار و آنچه از پروردگارت خواهی تنها از او خواه، كه به دست اوست بخشیدن و محروم نمودن و فراوان طلب خیر كن و نیك در كارها ببین و آن را كه بهتر است بگزین و وصیت مرا دریاب و روی از آن متاب، كه بهترین گفته سخنی است كه سود دهد و بدان كه سودی نیست در دانشی كه فایدتی نبخشد و نه در فرا گرفتن علمی كه دانستن آن سزاوار نبود.

پسركم! چون دیدم سالیانی را پشت سر نهاده ام و به سستی در افتاده، بدین وصیت برای تو پیشدستی كردم و خصلتهایی را در آن برشمردم، از آن پیش كه مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند، یا اندیشه ام نیز همچون تنم نقصانی به هم رساند، یا پیش از- نصیحت- من پاره ای خواهشهای نفسانی بر تو غالب گردد، یا فریبندگیهای دنیا تو ر بفریبد. پس همچون شتری باشی گریزان- و سر سخت و نا به فرمان-. و دل جوان همچون زمین ناكشته است، هر چه در آن افكنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آنكه دلت سخت شود و خردت هوایی دیگر گیرد، تا با رای قاطع روی به كار آری و از آنچه خداوندان تجربت در پی ان بودند و آزمودند بهره برداری و رنج طلب از تو بر داشته شود و نیازت به آزمودن نیفتد. پس به تو آن رسد كه ما بدان رسیدیم و برای تو روشن شود آنچه گاهی تاریكش می دیدیم.

پسركم! هر چند من به اندازه ی همه آنان كه پیش از من بوده اند نزیسته ام، اما در كارهاشان نگریسته ام و در گذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده ام تا چون یكی از ایشان گردیده ام، بلكه با آگاهی كه از

[صفحه 18]

كارهاشان به دست آورده ام گویی چنان است كه با نخستین تا پسینشان به سر برده ام. پس از آنچه- دیدم- روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و برای تو از هر چیز زبده ی آن را جدا ساختم و نیكویی آن را برایت جستجو كردم و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به كار تو چونان پدری مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان دیدم كه این عنایت در عنفوان جوانی ات به كار رود و در بهار زندگانی كه نیتی پاك داری و نهادی بی آك و اینكه نخست تو را كتاب خدا بیاموزم، و تاویل آن را به تو تعلیم دهم و شریعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم و به دیگر چیز نپردازم. سپس از آن ترسیدم كه مبادا رای و هوایی كه مردم را دچار اختلاف گردانید تا كار بر آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز كار را مشتبه سازد. پس هر چند آگاه ساختنت را از آن خوش نداشتم استوار داشتنش را پسندیده تر داشتم تا آنكه تو را به حال خود واگذارم و به دست چیزی كه هلاكت در آن است بسپارم و امید بستم كه خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیت را در عهده ات می گذارم- و تو را به خدا می سپارم-.

و بدان پسر كم بیشتر دوست دارم از وصیتم به كار بندی، از خدا ترسیدن است و بر آنچه تو واجب داشته، بسنده كردن و رفتن به راهی كه پدرانت پیمودند و پارسایان خاندانت بر آن راه بودند، چه آنان از نگریستن در كار خویش باز نایستادند چنانكه تو می نگری و نه از اندیشیدن چنانكه تو می اندیشی و انجام كار چنانشان كرد كه آنچه را شناختند به كار بستند و از بند آنچه بر عهده شان نبود رستند و اگر نفس تو پذیرفتن چنین نتواند و خواهد چنانكه آنان دانستند بداند، پس بكوش تا جستجوی تو از روی دریافتن و دانستن باشد نه به شبهه ها در افتادن و جدال را بالا بردن و پیش از اینكه این راه را بپویی باید از خدای خود یاری جویی. و برای توفیق خود روی بدو آری و آنچه تو را به شبه ای دچار سازد یا به گمراهی ات

[صفحه 19]

در اندازد، واگذاری.

و چون یقین كردی دلت روشن شد و ترسید و اندیشه ات فراهم شد و به كمال رسید، و هم تو بر یك چیز مقصود گردید، در آنچه برایت روشن ساختم بنگر- و چون نگریستی به كار ببر- و اگر آنچه دوست داری تو را دست نداد و آسودگی فكر و اندیشه ات میسر نیفتاد، بدان! راهی را كه درست نمی بینی می سپاری، و در تاریكی گام می گذاری و آن كه در طلب دین است نه آن است و نه این است و در چنین حال باز داشتن خویش بهترین است.

پس پسركم وصیت مرا نیك دریاب- و از به كار بستن آن روی متاب- و بدان! آن كه مرگ را بر سر آدمی می آرد همان است كه زندگی را در دست دارد و آن كه می آفریند همان است كه می میراند و آن كه نابود می سازد آن است كه باز می گرداند و آن كه به بلا می آزماید هم او عافیت عطا می فرماید و بدان كه جهان بر پای نمانده جز بر سنتی كه خدا كار آن را بر آن رانده: كه یا نعمت است و یا ابتلا و سرانجام پاداش روز جزا، یا دیگر چیزی كه خواست و بر ما ناپیداست. پس اگر دانستن چیزی از این جمله بر تو دشوار گردد، آن دشواری را از نادانی خود به حساب آر! چه تو نخست كه آفریده شدی نادان بودی سپس دانا گردیدی و چه بسیار است آنچه نمی دانی و در حكم آن سرگردانی و بینشت در آن راه نمی یابد، سپس آن را نیك می بینی و می دانی. پس چنگ در- رشته ی بندگی- كسی زن كه تو را آفریده و به اندامت كرده و روزیت بخشیده. پس تنها بنده ی او می باش و روی به سوی او آر و تنها از بیم دار!

و بدان! پسركم كه هیچ كس چون رسول (ص) از خدا آگاهی نداده است پس خرسند باش كه او را راهبرت گیری و برای نجات، پیشوایی اش را بپذیری. من در نصیحت تو كوتاهی نكردم و تو هر چند بكوشی و درباره ی خود بیندیشی، به پایه ی اندیشه ای كه من در حق تو دارم نخواهی رسید!

[صفحه 20]

و بدان پسركم! اگر پروردگارت شریكی داشت پیامبران او نزد تو می آمدند و نشانه های پادشاهی و قدرت او را می دیدی و از كردار و صفتهای او آگاه می گردیدی. لیكن او خدای یكتاست چنانكه خود خویش را وصف كرده است. كسی در حكمرانی وی مخالف او نیست و ملك او جاودانه و همیشگی است. آغاز همه چیزهاست و او را اولیت نیست و آخر است پس از همه ی اشیاء و او را نهایت نیست. برتر از آن است كه ربوبیت او را دلی فرا گیرد و یا در دیده ای جای پذیرد، و چون این را دانستی كار چنان كن كه از چون تویی باید كه خرد منزلت است و بیمقدار و توانایی اش كم و ناتوانی اش بسیار و طاعت خدا را خواهان و از عقوبتش ترسان و از خشم او هراسان كه خدا تو را جز نیكوكاری نفرموده و جز از زشتكاری نهی ننموده.

پسركم! من تو را از دنیا آگاه كردم و از دگرگون شدنش و از میان رفتن و دست به دست گردینش و تو را خبر دادم از آن جهان و آنچه در آنجا آماده است برای مردم آن و برای تو درباره ی هر دو، مثلها راندم تا از آنها پند پذیری و دستور كار خویشش گیری. داستان آنان كه دنیا را آزمودند و شناختند همچون گروهی مسافرند، كه به جایی منزل كنند، ناسازوار از آب و آبادانی به كنار. و آهنگ جایی كنند پر نعمت و دلخواه و گوشه ای پر آب و گیاه. پس رنج راه را بر خود هموار كنند و بر جدایی از دوست و سختی سفر و ناگواری خوراك دل نهند كه به خانه فراخ خود رسند و در منزل آسایش خویش بیارمند. پس رنجی را كه در این راه بر خود هموار كردند آزار نشمارند و هزینه ای را كه پذیرفتند تاوان به حساب نیارند و هیچ چیز نزدشان خوشایندتر از آن نیست كه به خانه شان نزدیك كرده و به منزلشان درآورده.

و داستان آنان كه به دنیا فریفته گردیدند چون گروهی است كه در منزلی پر نعمت بودند و از آنجا رفتند و در منزلی خشك و بی آب و گیاه رخت گشودند. پس چیزی نزد آنان ناخوشایندتر و سخت تر از جدایی

[صفحه 21]

منزلی نیست كه در آن به سر می بردند و رسیدن به جایی كه بدان روی آوردند.

پسركم! خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار، پس آنچه برای خود دوست می داری برای جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانكه دوست نداری بر تو ستم رود و نیكی كن چنانكه دوست می داری به تو نیكی كنند. و آنچه از جز خود زشت می داری برای خود زشت بدان و از مردم برای خود آن را بپسند كه از خود می پسندی در حق آنان و مگوی- بدیگران- آنچه خوش نداری شنیدن آن و مگو آنچه را ندانی، هر چند اندك بود آنچه می دانی و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند.

و بدان كه خود پسندی- آدمی- را از راه راست بگرداند و خردها را زیان رساند. پس سخت بكوش و گنجور دیگری مشو و چون راه خویش یافتی چندانكه توانی پروردگارت را فروتن باش- و به راه طاعت او رو.

و بدان كه پیشاپیش تو راهی است دراز و رنجی جانگداز، و تو بی نیاز نیستی در این تكاپو از جستجو كردن به طرزی نیكو، توشه ی خود را به اندازه گیر چنانكه تو را رساند و پشتت سبك ماند و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه كه سنگینی آن بر تو گران آید و اگر مستمندی یافتی كه توشه ات را تا به قیامت برد و فردا كه بدان نیازمندی تو را به كمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار و توشه او را سنگین كن چنانكه توانی چه بود كه او را بجویی و نشانی از وی ندانی و غنیمت دان آن را كه در حال بی نیازیت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستی ات بپردازد و بدان كه در پیشاپیش تو گردنه ای دشوار است، سبكبار در بر شدن بدان آسوده تر از سنگین بار است و كند رونده در پیمودن آن زشت حالتر از شتابنده و فرود آمدن تو در آن مسیر بر بهشت یا دوزخ بود ناگزیر. پس پیش از فرود آمدنت برای خویش پیشروی روانه ساز و پیش از رسیدنت خانه را بپرداز كه پس از مرگ جای عذر خواستن

[صفحه 22]

نیست و نه راه به دنیا بازگشتن.

و بدان! كسی كه گنجینه های آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذیرفتن دعایت را بر عهده نهاده و تو را فرموده از او خواهی تا به تو دهد و از او طلبی تا تو را بیامرزد. و میان تو و خود كسی را نگمارده تو را از وی باز دارد و از كسی ناگزیرت نكرده كه نزد او برایت میانجی گری آرد و اگر گناه كردی از توبه ات منع ننموده و در كیفرت شتاب نفرموده و چون- بدو- باز گردی سرزنشت نكند، و آنجا كه رسوا شدنت سزاست پرده ات را ندرد و در پذیرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و حساب گناهت را نكشیده و از بخشایش نومیدت نگردانیده، بلكه بازگشتت را از گناه نیك شمرده و هر گناهت را یكی گرفته و هر كار نیكویت را ده به حساب آورده و در بازگشت را برایت باز گذارده و چون بخوانیش آوایت را شنود و چون راز خود را باو در میان نهی آن را داند. پس حاجت خود بدو نمایی و آنچه در دل داری پیش او بگشایی و از اندوه خویش بدو شكایت كنی و خواهی تا غم تو را گشاید و در كارها یاری ات نماید و از گنجینه های رحمت او آن را خواهی كه بخشیدنش از جز او نیاید: از افزون كردن مدت زندگانی و تندرستیها و در روزیها فراوانی.

پس كلید گنجهای خود را در دو دستت نهاده كه به تو رخصت سوال از خود را داده تا هر گاه خواستی درهای نعمت او را با دعا بگشایی و باریدن باران رحمتش را طلب نمایی. پس دیر پذیرفتن او تو را نومید نكند كه بخشش بسته به مقدار نیت بود و بسا كه در پذیرفتن دعایت درنگ افتد و این برای آن است كه پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزای آرزومند كاملتر و بود كه چیزی را خواسته ای و تو را نداده اند و بهتر از آن در این جهان یا آن جهانت داده اند یا بهتر بوده كه از تو باز داشته اند و چه بسا چیزی را طلبیدی كه اگر به تو می دادند، تباهی دینیت را در آن می دیدی. پس پرسشت درباره ی چیزی باشد كه نیكی آن برایت پایدار ماند و سختی و

[صفحه 23]

رنج آن به كنار كه نه مال برای تو پایدار است و نه تو برای مال برقرار.

و بدان كه تو برای آن جهان آفریده شده ای نه برای این جهان و برای نیستی نه برای زندگی جاودان و برای مردن نه زنده بودن و بدان! تو در منزلی هستی كه از آن رخت خواهی بست، و خانه ای كه بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی هستی كه پایانش آخرت است و شكار مرگی كه گریزنده از آن نرهد و آن را كه جوید بدو رسد و از دست ندهد و ناچار پنجه بر تو خواهد افكند، پس بترس از آن كه تو را بیابد و در حالتی قرار گیری ناخوشایند: با خود از توبه سخن به میان آورده باشی و او تو را از آن باز دارد و خویشتن را تباه كرده باشی.

پسركم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن برمی آیی و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشی و كمر خود را بسته و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید و مبادا فریفته شوی كه بینی دنیا داران به دنیا دل می نهند و بر سر دنیا بر یكدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگانند عوعو كنان و درندگانند در پس صید دوان. برخی را برخی بد آید و نیرومندشان ناتوان را طعمه ی خویش نماید، بزرگشان بر خرد دست چیرگی گشاید. دسته ای اشتران پایبند نهاده و دسته ای دیگر رها و خرد خود را از دست داده. در كار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوار گذر روان، نه شبانی كه به كارشان رسد، نه چراننده ای كه به چراشان برد، دنیا به راه كوری شان راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهه گی اش سرگردان و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.

باش تا پرده ی تاریكی بگشاید كه گویی- راه سفر بریده است- و كاروان به منزل رسیده و آن كه بشتابد كاروان را دریابد و بدان! كسی كه بارگی اش

[صفحه 24]

روز و شب است او را براند هر چند وی ایستاده ماند و راه بپیماید، هر چند كه بر جای بود و راحت نماید.

و به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت و از اجل روی نتوانی بر تافت و به راه كسی هستی كه پیش از تو می شتافت. پس آنچه را می خواهی آسان گیر و در آنچه به دست می كنی طریق نیك را بپذیر «چه بسا جستجو كه به از دست شدن مایه كشاند». و هر جوینده روزی نیاید و هر آهسته رو محروم نماند. نفس خود را از هر پستی گرامی دار، هر چند تو را بدانچه خواهانی رساند، چه آنچه را از خود بر سر این كار می نهی، هرگز به تو برنگرداند. بنده ی دیگری مباش حالی كه خدایت آزاد آفریده و در آن نیكی كه جز با بدی به دست نیاید و آن تونگری كه جز با سختی و خواری بدان نرسند، كسی چه خوبی دیده؟

و بپرهیز از اینكه بارگیهای طمع تو را برانند و به آبشخورهای هلاكت رسانند و اگر توانی میان خود و خدا، خداوند نعمتی را حجاب نگردانی، چنان كن كه دانی، چه تو بهرهای خود را بیابی و حصه ی خویش را بگیری و محروم نمانی، و اندكی از جانب خدای سبحان بزرگتر و گرامیتر است از بسیار آفریدگان، هر چند همه از اوست اندك یا فراوان.

و جبران آنچه به نگفتن به دست نیاورده ای آسانتر بود تا تدارك آنچه به گفتن از دست داده ای، كه نگاهداری آنچه در آوند است به استوار بستن آن به بند است و نگاه داشتن آنچه به دستهایت داری دوست تر دارم تا به گرفتن آنچه در دست دیگری است دست پیش آری، و تلخی نومیدی بهتر تا از این و آن طلبیدن و ورزیدن با پارسایی بهتر تا بی نیازی و به گناه آلوده گردیدن و مرد بهتر از هر كس نگهبان راز خویش است و بسا كوشنده كه برای زیانی كوشد كه او را در پیش است. آن كه پر گوید یاوه سراست و آن كه بیندیشد بیناست. با نیكان بنشین تا از آنان به حساب آیی و از بدان بپرهیز تا در شمار ایشان در نیایی. بد خوراكی است كه از حرام به دست شود و ستم بر ناتوان زشتترین ستم بود. جایی كه مدارا درشتی به

[صفحه 25]

حساب آید به جای مدارا درشتی باید، بسا كه دارو بیماری شود و درد درمان گردد، بسا اندرز دهد آن كه از او اندرز نپایند و خیانت كند آن كه پی اندرز نزد او آیند و بپرهیز از تكیه كردنت بر آرزوها كه آن كالای احمقان است و خرد به خاطر سپردن تجربه هاست، و بهتر چیز كه آزمودی آن بود كه پند تو در آن است. فرصت را غنیمت دان پیش از آنكه- از دست رود- و اندوهی گلوگیر شود. هر خواهنده به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از جمله زیانهای توشه ی- رفتن- فراهم نیاوردن است و آخرت را تباه كردن. هر كاری را پایانی بود و آنچه برایت مقدر شده زودا كه به تو رسد. سوداگر به خطر افكننده ی خویش است و بسا اندك كه بالنده تر از بیش است. نه در یاور بی مقدار سودی بود و نه در دوست به تهمت گرفتار.

چندانكه زمانه رام توست آن را آسان گیر و به امید بیشتر، خطر را بر خود مپذیر و بپرهیز، از آنكه ستیزه جویی چون اسب سركش تو را بر دارد- و به گرداب هلاكت درآرد-. چون برادرت از تو ببرد خود را به پیوند با او وادار و چون روی برگرداند، مهربانی پیش آر و چون بخل ورزد از بخشش دریغ مدار و هنگام دوری كردنش از نزدیك شدن و به وقت سختگیری اش از نرمی كردن و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانكه گویی تو بنده ی اویی و چونان كه او تو را نعمت داده- و حقی بر گردنت نهاده- و مبادا این نیكی را آنجا كنی كه نباید، یا درباره ی آن كس كه نشاید. دشمن دوستت را دوست مگیر تا دوستت را دشمن نباشی و در پندی كه به برادرت می دهی- نیك بود یا زشت- باید با اخلاص باشی. خشم خود را اندك اندك بیاشام كه من جرعه ای شیرین تر از آن ننوشیدم و پایانی گواراتر از آن ندیدم. نرمی كن بدان كه با تو درشتی كند، باشد كه به زودی نرم شود. با دشمن خویش به بخشش رفتار كن كه آن شیرین ترین دو پیروزی است- انتقام از او كشیدن یا بروی بخشیدن-. اگر خواستی از برادرت ببری، جایی برای- دوستی- او نزد خود باقی گذار كه اگر روزی بر وی آشكار

[صفحه 26]

گردید، بدان وسیلت بدان تواند رسید كسی كه به تو گمان نیك برد- با كرده ی نیك- گمانش را راست كن.

و حق برادرت را به اعتماد دوستی كه با او داری ضایع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضایع كرده ای برادرت نبود. و مبادا با كسانت- رفتاری كنی- كه بدبخت ترین مردم نسبت به تو باشند. در آن كه تو را نخواهد دل مبند و مبادا برادرت را در پیوند با تو گسستن- عذری- بود قویتر از تو در پیوند با او بستن و مبادا در بدی رساندن بهانه ای اش باشد قویتر از تو در نیكویی كردن و ستم آن كه بر تو ستم كند در دیده ات بزرگ نیاید، چه او در زیان خود و سود تو كوشش نماید و پاداش آن كه تو را شاد كند آن نیست كه با وی بدی كنی.

بدان پسركم كه روزی دوتاست آن كه آن را بجویی و آن كه تو را جوید و اگر نزد آن نروی راه به سوی تو پوید. چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی و درشتی به وقت بی نیازی. بهره ی تو از دنیا همان است كه آبادانی خانه ی آخرتت بدان است. اگر بدانچه از دستت رفته می زاری، پس زاری كن به همه آنچه در دست نداری. از آنچه نبوده است بر آن چه بوده دلیل گیر، كه كارها همانندند و یكدیگر را نظیر. از آنان مباش كه پند سودشان ندهد جز با بسیار آزردن، كه خردمند پند به ادب گیرد و چارپا با تازیانه خوردن. اندوه ها را كه به تو روی آرد از خود دور گردان، با دل نهادن بر شكیبایی و اعتماد بی گمان. آن كه از عدالت بگردید به ستم گرایید. یار به منزلت خویشاوند است و دوست كسی است كه در نهان به آیین دوستی پایبند است و هوای نفس را با رنج پیوند است. بسا نزدیك كه از دور دورتر است و بسا دور كه از نزدیك نزدیك تر. و بیگانه كسی است كه او را دوستی نیست. آن كه پای از حق برون نهد راه بر او تنگ شود. هر كه اندازه خود بداند حرمتش باقی ماند. استوارترین رشته ای كه تو راست رشته ای است كه میان تو خداست. آن كه در كار تو نپاید. دشمنت به حساب آید. آنجا كه طمع به هلاكت كشاند، نومید ماندن به رسیدن

[صفحه 27]

مقصود ماند. نه هر رخنه ای را آشكار توان دید و نه بر هر فرصتی توان رسید. بود كه بینا به خطا افتد و كور به مقصد خود رسد. بدی را واپس افكن چه هر گاه خواهی توانی شتافت و بدان دست خواهی یافت. و از نادان گسستن چنان است كه به دانا پیوستن و آن كه از زمانه ایمن نشیند، خیانت آن بیند و آن كه آن را بزرگ داند، زمان وی را خوار گرداند. نه هر كه تیر پراند به نشانه رساند. چون اندیشه ی سلطان بگردد زمانه دگرگون شود. پیش از آنكه به راه افتی بپرس كه همراهت كیست و پیش از- گرفتن- خانه بین كه با كدام- همسایه- خواهی زیست. بپرهیز از آنكه در سخنت چیزی خنده دار آری، هر چند آن را از جز خود به گفتار در آری. بپرهیز از رای زدن با زنان كه زنان سست رایند و در تصمیم گرفتن ناتوان، و در پرده شان نگاه دار تا دیده شان به نامحرمان نگریستن نیارد، كه سخت در پرده بودن آنان را از- هر گزند- بهتر نگاه دارد و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه كه بدو اطمینان نداری و او را نزد آنان در آری. و اگر توانی چنان كنی كه جز تو را نشناسند، روا دار و كاری كه برون از توانای زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهاری است لطیف و آسیب پذیر، نه پهلوانی است كارفرما و در هر كار دلیر و مبادا در گرامی داشت- وی خود را- از حد بگذرانی تا او را به طمع افكنی و به میانجی دیگری وادار گردانی.

و بپرهیز از رشك نابجا كه آن درستگار را به نادرستی كشاند و پاكدامن را به بدگمانی خواند و هر یك از خدمتكارانت را كاری به عهده بگذار و آن را بدان كار بگمار تا هر یك وظیفه ی خویش بگزارد و كار را به عهده ی دیگری نگذارد و خویشاوندانت را گرامی بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز می كنی و ریشه ی تواند كه به آن باز می گردی و دست تو كه بدان حمله می آوری. دین و دنیای تو را به خدا می سپارم و بهترین داوری را از وی برای تو درخواست دارم. امروز و هر زمان هم در این جهان و هم در آن جهان و السلام.

[صفحه 29]


صفحه 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 29.








    1. ترجمه ی دكتر سید جعفر شهیدی.